عيسي مانند كودكان ديگر نشو و نما كرد و همچون پسران ديگر بحدجوابي رسيد ، ذولي نور فضيلت در سيمايش ميدرخشيد ، و آثار نبوت در رفتار و كردارش نمودار بود ، از جمله آنكه چون با همسايگان و همگنان خود ببازي مي پرداخت ايشان را از آنچه مي خورند و در خانه هاي خود ذخيره مي كنند خبر مي داد ، و چون نزد معلم دهكده مي رفت و در حضورش مي نشست سلوكش با شاگردان ديگر متفاوت بود ، بلكه با توجه مخصوص و اهتمام تمام بسخنش گوش فرا مي داد و پيش از آنكه معلم درسي را آغاز كند درباره آن درس سخن مي گفت ، و مسائلي در آن خصوص از او مي پرسيد ، و هيچ نكته را از ياد نمي برد و هيچ مسئله را از نظر دور نمي داشت .
عيسي هنوز از سن دوازده ، يالگي در نگذشته بود كه همراه مادرش به بيت المقدس رهسپار شد . ولي اوضاع شهر و جمعيتهاي گوناگون و مناظر با شكوه ، و اوضاع فريبنده اجتماع او را شيفته و مفتون نمي ساخت ، و با وجود آنكه حد عمرش بر حسب عادات مستلزم بازي و كارهاي كودكانه بود ، از بازي چشم مي پوشيد ، و در حوزه هاي درس و علم وارد مي شد و از سر چشمه معرفت و منبع حكمت مي نوشيد و پيوسته وقت خود را با دانشمندان ، و بشنيدن سخنان ايشان مي گذرانيد .