مطالعه و بررسي دلايل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپيتوزا، اين نتيجه را به دست مي دهد كه مبناي پذيرش وجود خدا توسط او دلايلي است كه از فسلفة دكارت در اختيار داشته است. هر چند برخي از شارحين فلسفه اسپيتوزا براهين موجود در آثار او را بعضاً متفاوت دانستهاند[1] اما واقعيت اين است كه اصل و اساس اين براهين همان اصول موضوعه اي است كه او از آثار دكارت آموخته است. اين احتمال قوي به نظر مي رسد كه تفاوت استدلالهاي اسپيتوزا و دكارت در خصوص اثبات وجود خدا بيشتر مربوط به نتايجي باشد كه دو فيلسوف (و خصوصاً اسپيتوزا) از آنها استخراج كرده اند.
به هر حال صرفنظر از صحت و سقم اين سخن كه آيا دلايل اسپيتوزا متفاوت از استدلالهاي دكارتي اثبات وجود خدا هستند يا خير، در مجموع در اين زمينه چهار برهان يا چهار تقرير مختلف از يك برهان، در آثار فيلسوف مورد نظر ما قابل تفكيك هستند كه در اين قسمت به شرح آنها خواهيم پرداخت.
1- برهان اول
به نظر مي رسد با توجه به اشارات خود اسپيتوزا در آثارش مهمترين برهاني كه او براي اثبات وجود خدا بيان مي كند، برهاني است كه اكنون قصد بيان آن را داريم. اين برهان مبتني بر اين اصل است كه در گفتن اينكه چيزي مندرج در طبيعت يا مفهوم چيزي است به منزله اين است كه بگوييم آن دربارة اين چيز صادق است[2].» به عنوان مثال اگر ما مفهوم سه ضلعي را مندرج در طبيعت يا مفهوم يا ذات مثلث مي دانيم اين بدين معني است كه مثلث هاي موجود در جهان هم سه ضلعي هستند. مقدمه دوم اين برهان اين است كه طبق تعريف اسپيتوزا از مفهوم خدا، «وجود ضروري مندرج در مفهوم خداست»[3]
بنابراين، در مورد خدا ميتوان گفت كه «وجود ضروري در اوست يا اينكه او موجود است[4].»