هنگامي كه گفته ميشود علت به معلول وجود ميدهد چنين تصويري را در ذهن تداعي ميكند كه كسي چيزي را به ديگري ميدهد و او آن را دريافت ميدارد يعني در اين فرايند سه ذات و دو فعل و به تعبير ديگر پنج موجود فرض ميشود يكي ذات علت كه اعطاء كننده وجود است و ديگري ذات معلول كه دريافت كننده آن است و سومي خود وجود كه از طرف علت به معلول ميرسد و چهارم فعل دادن كه به علت نسبت داده ميشود و پنجم فعل گرفتن كه به معلول اسناد داده ميشود .
ولي حقيقت اين است كه در جهان خارج چيزي غير از ذات علت و ذات معلول تحقق نمييابد و حتي با نظر دقيق نميتوان گفت كه علت به ماهيت معلول وجود ميدهد زيرا ماهيت امري اعتباري است و قبل از تحقق معلول وجود مجازي و بالعرض هم ندارد .
همچنين مفهوم دادن و گرفتن هم چيزي جز تصوير ذهني نيست و اگر دادن وجود و ايجاد كردن يك امر حقيقي و عيني بود خودش معلول ديگري ميبود و بار ديگر ميبايست رابطه عليت را بين فعل و فاعل در نظر گرفت و دادن ديگري را اثبات كرد و همچنين تا بي نهايت نيز در جائي كه هنوز وجود معلول تحقق نيافته است گيرندهاي نيست تا چيزي را بگيرد و بعد از تحقق آن هم ديگر گرفتن وجود از علت معني ندارد پس در مورد ايجاد معلول چيزي جز وجود علت و وجود معلول بعنوان يك امر حقيقي و عيني وجود ندارد .
اكنون اين سؤال مطرح ميشود كه رابطه عليت ميان آنها به چه شكلي است آيا پس از تحقق معلول يا همراه آن چيز ديگري بنام رابطه علي و معلولي تحقق مييابد يا قبل از تحقق آن چنين چيزي وجود دارد و يا اساسا يك مفهوم ذهني محض است و ابدا مصداقي در خارج ندارد .