چكيده
در اين چند سال بعنوان معلم پایه اول ابتدایی با دانش آموزان دختر و پسر با ويژگي هاي رفتاري و اجتماعي متفاوت سر و كار داشتم. اما امسال يكي از دانش آموزان من به نام بهاره، با بقيه بچه هايي كه تا به حال ديده بودم خيلي فرق داشت. او كودكي خجالتي، مضطرب و افسرده بود. آهسته و لرزان صحبت مي كرد. با بقيه بچه ها دوست نمي شد و گوشه گير بود. حتي قادر نبود كه وسايل خود را از كيفش در آورد. كتابش را وارونه در دست مي گرفت و هنگام تصويرخواني از كتاب بخوانيم، مي گفت: چيزي نمي بينم. در نوشتن نيز مشكل داشت و ساده ترين علائم كتاب بنويسيم را نمي توانست، بنويسد. او رياضي را درك نمي كرد. به طور كلي او دچار اختلالات يادگيري يا ديسلكسي بود. در گوش دادن، صحبت كردن، خواندن، نوشتن، استدلال كردن و درك كردن مشكل داشت. با بررسي هايي كه انجام دادم از نظر فيزيكي و هوش كاملاً سالم و عادي بود ولي در يادگيري بسيار مشكل داشت. براي حل اختلالات يادگيري و رفتاري او نياز به روش تدريس مناسب و خاص بود.
پس از مطالعه و بررسي فراوان، روش هاي ويژه اي را براي بهبود وضعيت او به كار بستم. راه حل هاي مختلف را آزمايش كردم. بهترين راه اين بود كه نوآوري هاي آموزشي را به كار ببرم و با استفاده از فناوري نو اختلالات يادگيري بهاره را حل كنم. بنابراين از روش IT استفاده كردم.
با تلاش فراوان توانستم به نتيجه مطلوب برسم. به طوري كه پيشرفت بهاره بسيار چشمگير بود. او نه تنها در درس رياضي و بخوانيم پيشرفت بسيار زيادي داشت بلكه مشكلات رفتاري او نيز به كلي رفع گرديد و همانند ساير دانش آموزان در فعاليت هاي كلاسي شركت مي كرد.
نتيجه اي كه در نهايت به دست آمد اين بود كه: توانستم اختلالات يادگيري (ديسلكسي ) بهاره را با كمك تدريس مبتني بر IT حل كنم و از او دانش آموزي فعال و علاقمند بسازم. علاوه بر آن پيشرفت تحصيلي و علاقمندي ساير دانش آموزان نيز با اين روش ميسر شد و كلاسي سرشار از شادي و نشاط مهيا نمودم. موفقيت تحصيلي، علاقمندي و سرزندگي بهاره و ساير دانش آموزان نشان دهنده موفق بودن اين طرح مي باشد.
توصيف وضعيت موجود
اینجانب …..، دارای مدرک لیسانس ، مدت …… سال است که در خدمت آموزش و پرورش مشغول به تدریس می باشم . امسال نیز بعنوان معلم پایه اول در مدرسه محدثه مشغول به خدمت می باشم
از ابتداي سال تحصيلي متوجه شدم كه يكي از دانش آموزانم به نام بهاره داراي علائمي از قبيل بي علاقگي به مدرسه، ترس از مدرسه، همكاري نكردن با معلم، انجام ندادن تكاليف درسي به طور منظم، ضعف درسي، گوشه گيري و انزوا طلبي مي باشد كه نشاندهنده وجود اختلالات رفتاري و درسي در اين دانش آموز بود. او دور از پدر و مادرش زندگي مي كرد زيرا آن ها در حال كوچ كردن بودند.به همين دليل او با پدربزرگ و مادربزرگ خود در روستا ساكن بود. دوري از پدر و مادر باعث بروز مشكلات روحي و عاطفي شده بود كه بر اختلالات يادگيري او مي ادامه داد. آن ها به دليل فقر اقتصادي ازوسايل ساده رفاهي مانند تلويزيون محروم بودند. وقتي از بهاره مي پرسيدم از برنامه هاي تلويزيون به كدام يك علاقه داري؟ مي گفت: ما تلويزيون نداريم. او براي ورود به مدرسه مورد سنجش قرار نگرفته بود همچنين دوره پيش دبستاني را به علت فقر فرهنگي خانواده نگذرانده بود. او كودكي خجالتي، مضطرب، افسرده و نگران بود. دستانش هميشه از عرق خيس بود. جثه اي كوچكتر از ساير همكلاسي هايش داشت. من اغلب در زنگ هاي تفريح از پشت پنجره كلاس رفتار او را زير نظر داشتم. اصولاً جنب و جوش و تحرك بسيار كمي داشت. بيشتر در گوشه حياط مدرسه در كنار خواهر بزرگترش كه كلاس چهارم بود مي ايستاد و بچه هاي ديگر را با كنجكاوي نگاه مي كرد. او با كسي ارتباط برقرار نمي كرد و حتي با همكلاسي هايش هم دوست نبود. هنگام صحبت كردن هميشه ترس داشت و خيلي آهسته و لرزان صحبت مي كرد. در كلاس وقتي از دانش آموزان مي خواستم كتاب هاي خود را روي ميز گذاشته و باز كنند مدت زيادي طول مي كشيد تا كتاب خود را از كيفش در آورد و روي ميز قرار دهد. يك ماه طول كشيد تا من به كمك همكلاسي هايش به او ياد داديم تا كتاب خود را وارونه در دست نگيرد.