چکیده
از جمله آسیب هایی که نظام آموزشی را در ایران مورد تهدید قرار می دهد، افت تحصیلی می باشد. افت تحصیلی را می توان زیر بنای اصلی پدیده کودکان بازمانده از تحصیل دانست . یکی از شاخص های توسعه کشورها ، همگانی شدن آموزش و پرورش و تعمیم آموزش اجباری است. محاسبات گذر تحصیلی از مقطع ابتدایی نشانگر این واقعیت است که شمار خروجی ها برابر با عده ورودی ها نیست و توسعه در کشور ما نیز از این لحاظ کم تر تحقق یافته است. همواره افت تحصیلی در آموزش و پرورش وجود داشته ما به دلیل تدریجی بودن و آشکار نبودن نتایج آن به عمد از کنار آن رد شده ایم. افت تحصیلی موارد متعددی از قبیل مردودی، ترک تحصیل را در بر می گیرد و منظور کاهش عملکرد دانش آموز از سطح رضایت بخش به سطح نامطلوب است و به طوری که اگر بین استعداد بالقوه و بالفعل دانش آموز فاصله ای وجود داشته باشد این فاصله نشان از افت تحصیلی دارد و بهترین شاخص آن مقایسه عملکرد قبلی و فعلی دانش آموز است که نهایتا” منجر به بروز پدیده بسیار تلخ کودکان بازمانده از تحصیل می گردد . منظور از کودک بازمانده از تحصیل، آن گروه سنی از جمعیت هستند که در سنین مدرسه یعنی بین شش تا ۱۸ سال سن دارند و در ماههای تحصیلی و در چرخهی آموزشی کشور حضور ندارند. یعنی در زمان ساعات کار مدارس، خارج از مدارس هستند و به هر دلیلی یا اساساً وارد چرخهی آموزش نشدهاند، یا بعد از مدت کوتاهی از آن خارج شدهاند. این پژوهش درباره دختری به نام زینب است که به دلایلی از تحصیل بازمانده است . از آنجایی که معلمان پایه اول او را مخل کلاس خود می دانستند من خود به شخصه مسئولیت آموزش او را جهت ورود به پایه اول به عهده گرفتم .
مقدمه :
گاهی آمار کودکان بازمانده از تحصیل سه و نیم میلیون نفر ارائه می گردد و گاه بیشتر ازاین ،اما می توان آمار ارائه شده از دفتر پژوهشهای مجلس را ملاک قرار داد. با این وجود این آمار تا چه اندازه صحیح می باشد و تا چه اندازه در آمار ارائه شده ی کودکانی که جذب بازار کارشده اند و خانواده ها به دلایلی این آمار را ارائه نمی دهند و یا سهم کودکانی که اسیر گروه های بزهکاری و یا تکدی گری شده اند . براساس آمار منتشر شده توسط مرکز پژوهش های مجلس، با استناد به سرشماری سال 1385، بیش از 3/2 میلیون کودک 6 تا 17 ساله بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد که یا اصلا” به مدرسه نرفته اند یا در طول سالهای تحصیل به دلایل مختلف از تحصیل بازمانده اند . می توان گفت که هرکودک بازمانده از تحصیل یک بمب ساعتی است . یک حساب سرانگشتی برای دریافتن اهمیت موضوع کافی است : 3/2 میلیون نفر بازمانده از تحصیل یعنی افزایش دست کم 3/2 میلیون فرصت بزهکاری ،از دست رفتن 3/2 میلیون فرصت برای افزایش تولید مادی و معنوی کشور ،یعنی 3/2 میلیون فرد که به خاطر بهره مند نبودن از حقوق اولیه خویش سرخورده شده اند، یعنی افزایش شکاف طبقاتی و نابرابری درآمدی و…. فراموش نکنیم هزینه ای که امروز برای ادامه تحصیل کودکان ترک تحصیل کرده پرداخت نمی گردد در آینده چند برابر آن را باید هزینه زندان و کانون های اصلاح و تربیت و دادگاه و پلیس نماییم. کودکان بازمانده از تحصیل دو گروه هستند . گروهی مانند کودکان مناطق عشایری و روستاهای دورافتاده و کم جمعیت که از اول وارد سیستم آموزشی نمی شوند . به جز کودکان محروم مناطق عشایری و روستایی ، تعدا د کمی از کودکان و به خصوص دختران در روستاها و حاشیه شهرها به دلیل نا آگاهی ، تعصب و فقر والدین ، رنگ مدرسه را نمی بینند واینها مطلقا "بیسوادند . گروه دوم کودکانی هستند که در 6 سالگی وارد مدرسه می شوند و بعد از چندسال تحصیل به دلایل مختلف ترک تحصیل می کنند . بخش دیگر افراد بازمانده از تحصیل مربوط به مناطق دوزبانه کشوراست . این کودکان به دلیل اینکه زبان مادری آنها متفاوت با زبان آموزشی کشور است نمی توانند خود را باسیستم آموزشی رسمی تطبیق دهند در همان سال اول دچار افت تحصیلی می شوند . به امید روزی که در نظام آموزشی خود شاهد هیچ نوع دانش آموز بازمانده ازتحصیلی نباشیم . انشاالله الف – تشخیص و تبیین مساله : 1- تشخیص مساله : درصبح یکی از روزهای دی ماه و قتی در دفتر مدرسه نشسته بودم مادری دست دو دختر خود را گرفته بود وارد دفتر شد و گفت که به توصیه همسایه ها برای ثبت نام دخترانش در پایه اول مراجعه نموده است از نظر جثه دختران بزرگ بودند و شناسنامه ها نیز مسئله مورد نظر را تایید می کردند یکی از دخترها 11 سال تمام داشت و دیگری 10 ساله بود و زینب نام داشت و علت عدم ثبت نامشان این بود که ساکن یکی از روستاهای محروم و دور دست با جمعیت کم بودند و پس از فوت پدر به کمک دایی شان به کرد آباد مهاجرت نموده بودند و از آنجا که به تحصیل علاقه داشتند با توصیه همسایه ها برای ثبت نام آمده بودند زینب به خاطر شرایط سنی پذیرفته شد و خواهر دیگر به کلاسهای نهضت سواد آموزی معرفی گردید اما دو روز بعد معلم کلاس اول از پذیرش او خودداری نمود و گفت به هیچ وجه نمی تواند اورا درکلاس بپذیرد چرا که او هیچ نمی داند و مخل آموزش در کلاس می باشد . با هماهنگی مدیر مجتمع و اداره متبوعه او به عنوان دانش آموز بازمانده از تحصیل شناخته شد و مسئولیت آموزش وی با پیشنهاد خودم به این جانب واگذار گردید کاری که آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها .کاری که آغاز آن باید از 15 اسفند شروع می شد اما من خود داوطلبانه از همان روز شروع به آموزش این کودک بازمانده از تحصیل نمودم .مساله اساسی این بود که چگونه می توان با کودکی که یک کلمه فارسی نمی داند کار کرد و در او ایجاد انگیزه نمود .
شرح و توضیح مساله و توصیف وضع موجود :
اینجانب …………………. ، کارشناس آموزش ابتدایی ، مدت ….. سال است که در کسوت معلمی مشغول به خدمت هستم . در سال جاری به عنوان معلم پایه سوم ابتدایی دبستان …………. مشغول به خدمتگزاری می باشم . در همان روز اول متوجه شدم که زینب با زبان اصیل ترکی که کمتر واژه های فارسی با آن آمیخته شده باشد صحبت می نماید و کمترین اطلاع را از زبان فارسی می داند .همچنین خانواده زینب به دلیل فقر شدید مالی از کمترین امکانات زندگی برخوردار هستند به نحوی که نتوانسته اند تلویزیون تهیه کنند و پس از مهاجرت دی ماه به تازگی و طی دو هفته اخیر در خانه اقوام خویش توانسته اند تلویزیون تماشا کنند . کار با نگاره ها به سختی شروع شد چون تصاویر کتاب واضح نبودند و زینب برای یادگیری اصطلاح فارسی کلمات از تمرین و تکرار کافی برخوردار نبود همچنین با اینکه برای آموزش زیر نویس های هر نگاره از وایت برد استفاده می کردم اما علاقه ای به نوشتن نشان نمی داد و از همان روزهای اول از دست خط مناسبی برخوردار نبود . غیبت های 2 روزه در همان اوایل کار به بهانه های واهی بیماری نشان از بی علاقگی زینب به درس بود و من در هفته اول کار دلسردی خود را از روند کار در دفتر معلمان اعلام کردم و گفتم بی فایده است کاش مسئولیت کار را نمی پذیرفتم .