چکیده :
دبیران زبان فارسی ، هنگام آموزش این درس در مقطع متوسطه ، با مشکلاتی از جمله ، حجم زیاد کتاب ، کابردی نبودن آموزش ها ، نبود فرصت کافی برای پرداختن به املا و روخوانی ، وجود یک کتاب با محتوای یکسان در همه رشته ها و ناهماهنگی بین مطالب کتاب های زبان فارسی 1و2و3 روبه رو هستند. یافتن راه کارهای مناسب برای این مشکلات ، می تواند در آموزش زبان فارسی تاثیر گذار باشد.
واژه های کلیدی:
زبان فارسی 1و2و3 ، حجم کتاب ها ، کاربرد آموزش ها ، املا ، روخوانی، ناهماهنگی مطالب، بیاموزیم ، حروف پیوند ، گروه اسمی ، برخوردار بودن ، متمم،زبان علمی و ادبی، روش تحقیق ، انواع اضافه ، قواعد ترکیب ، حذف
مقدمه
زبان فارسی ، آیینه فرهنگ و هویت ملی ما ایرانیان است این زبان ، در گذر زمان فراز و نشیب های زیادی را طی کرده ، اما همچنان جاودان مانده است. در دوره های معاصر ، به دلیل گسترش ارتباطات ، پیشرفت های صنعتی و هجوم واژه های بیگانه ، این زبان بیش از هر دوره ی دیگر در معرض خطر قرار گرفته است. یکی از نهادهایی که بیش از حد هر نهاد دیگری می تواند در حفظ زبان فارسی تاثیر گذار باشد ، وزارت آموزش و پرورش است. هر چند که در سال های اخیر ، سازمان تالیف کتاب های درسی ، تلاش های فراوان و مثبتی را در این جهت آغاز کرده ، این کتاب ها به یک باز نگری مجدّد نیاز دارد . نگارنده در این مقاله بر آن است تا بخشی از مشکلات آموزش زبان فارسی در آموزش متوسطه را برشمارد و راه حل هایی را برای رفع آنها ارائه دهد.
1) حجم زیاد کتاب ها موجب می شود هدف های آموزشی ، تحت الشعاع به موقع تمام کردن کتاب قرار گیرد و معلم نتواند فراگیران را مورد سنجش و ارزیابی قراردهد. برای حل این مشکل، دو راه وجود دارد : یکی این که ساعت تدریس ادبیات ، افزایش یابد که معمولا به بهانه ی تنوع مطالب آموزشی ، (فیزیک ، شیمی ، فلسفه و ... ) بعید به نظر می رسد. راه چاره ی دوم این است که از حجم کتاب های درسی زبان فارسی کاسته شود. البته امکان این کاهش ، با حذف مطالب تکراری ، امکان پذیر است.در صورت حذف مطالب تکراری و کاهش حجم ، معلم می تواند ساعات بیشتری را به دروسی مانند نامه نگاری در سال اول یا روش تحقیق در سال دوم و یا شیوه ی درست نویسی (املا)اختصاص دهد.
2) دشواری دیگر ، کابردی نبودن آموزش ها در زندگی روزمره ی دانش آموزان است. حتی دبیران ادبیات نیز بعضی مطالبی را که در زبان فارسی آموزش می دهند، به کار نمی برند ، کافی است نگاهی به مقاله ها و کتاب هایی که آنان تالیف کرده اند بیندازید تا "می باشد" ، " توسط "، گزارشات و ... را فراوان ببینید. از طرف دیگر نه تنها در ویرایش متن کتابهایی مانند شیمی ، فیزیک و ... از شیوه ی ویرایش کتاب فارسی استفاده نمی شود ، در خود کتاب های زبان و ادبیات فارسی نیز این شیوه رعایت نشده است . (مانند دستورات ، صفحه 71 ادبیات دو ، به وسیله ی ، صفحه ی 120 ادبیات یک )
3) فراگیری املا و روخوانی آن قدر مهم است که اگر میزان سواد افراد را در این دو خلاصه کنیم ، به بیراهه نرفته ایم . اما متاسفانه دوره ی دبیرستان ، دوره ی تکامل ضعف دانش آموز در املا و روخوانی است. با اینکه یکی از اهداف کلی کتاب زبان فارسی (1) توانایی سریع و صحیح خواندن متون است ، زبان فارسی ، عملا ابزاری برای رسیدن به این هدف نیست پیشنهاد می شود . املا و روخوانی به عنوان یک درس مستقل 20 نمره ای ، در برنامه ی آموزشی دوره ی دبیرستان گنجانده شود و حداقل نمره قبولی در این درس ، 14 باشد.
4- دانش آموزان هنگام برخورد با شعر یا نثرهای سنتی ، قادر به درک درست آنها نیستند پیشنهاد می شود بخش از دستور زبان سنتی که به درک متون شعر و نثر کهن کمک می کند ، مانند انواع «را» ،انواع اضافه (تشبیهی و استعاری ) ، شکل فعل ها و ... در کتابهای زبان فارسی گنجانده شود.
5- استفاده ی کتاب زبان فارسی (2) با محتوای یکسان در همه رشته های تحصیلی (نظری ، فنی حرفه ای ، کاردانش) درست نیست؛ برای شاخه های فنی حرفه ای و کاردانش ، کتاب جداگانه تالیف شود. طبق برنامه ریزی آموزشی این شاخه ها ، معمولا دانش آموزان ، زبان فارسی (2) را در یک سال تحصیلی و ادبیات فارسی (2) را در سال بعد می خوانند . به همین دلیل ، معلم هنگام رسیدن به درس های مربوط به املا (که بخشی از واژه های ادبیات (2) نیز در آنها گنجانده شده است) ، با مشکل مواجه می شود .
از طرف دیگر ، آموزش بعضی درس ها بویژه بخش دستور زبان در شاخه فنی و کاردانش ، ضرورتی ندارد. پیشنهاد می شود که در این رشته ها بیشتر به روخوانی و روان خوانی و املا پرداخته شود.
6- ناهماهنگی بین مطالب کتاب های زبان فارسی 1و2و3 ، ابهام در بعضی موضوعات مطرح شده و نبود امکانات آموزشی کافی ، یکی از مشکلات آموزش زبان فارسی است که به گوشه هایی از آن ها اشاره می شود :
آ) زبان فارسی یک
درس دوم )
در بیاموزیم این درس ، کاربرد کلمه هایی چون شاعره ، مدیره ، و ... برای زن ، نادرست است. فراگیر باید طبق این بیاموزیم ، خود آزمایی شماره ی (5) صفحه ی (15) را حل کند. در این خودآزمایی ، واژه های لیسانسیه ، شاعره ، مدینه فاصله دیده می شود ، مدینه ی فاصله را به عنوان مورد پر کاربرد ، تغییر نمی دهیم ، اما واژه ی لیسانسیه ، که باید به جای آن ، لیسانس یا کارشناس نوشته شود، هیچ ارتباطی با بیاموزیم مذکور ندارد و دانش آموز ، دلیل این تغییر را که بیگانه بودن است ، در زبان فارسی (2) می آموزد.
درس هفتم)
در حالی که دو درس سلمان فارسی و عبرت از کتاب ادبیات فارسی (1) حذف شده است، واژه های املایی آنها از این درس حذف نشده است.
درس دوازدهم)
در خود آزمایی (1) این درس ، از دانش آموز خواسته شده که هسته ی گروه های اسمی را مشخص کند. یکی از عبارت های این خود آزمایی ، عبارت یک گله گوسفند است، در حالی که ممیز= گله در زبان فارسی (3) خوانده می شود.
در س شانزدهم )
در این درس ، از گروه اسمی سخن گفته می شود. برای تفهیم هسته و وابسته ، چندین جمله مثال زده شده که یکی از جمله ها (شماره ی 6 ) چنین است: سیمین انگشتر دیگر را پسندید واژه ی دیگر به عنوان وابسته ی پسین ، قرمز نوشته شده است اما کتاب ، توضیح نمی دهد که دیگر چه نوعی از وابسته ی پسین است.
درس بیست و هفتم)
در این درس ، قرار دادن حروف ربط (پیوند) در جمع نقش نما ها نادرست به نظر می رسد زیرا نقش نما، نقش واژه ی قبل یا بعد از خود را مشخص می کند اما حرف پیوند ، در پی بردن به نقش دستوری واژه ها تاثیری ندارد. در پاورقی (ص137) این درس آمده است: این پیوندها(منظور، پیوندهای همپایه ساز ) اگر بین دو یا چند اسم بیایند ، نقش همه ی آن اسم ها یکی است. در حالی که این مجموعه ، دو حرف« و »و« یا» این ویژگی را دارند که در آن صورت هم هیچ کدام پیوند همپایه ساز به شمار نمی آیند.
ب) زبان فارسی دو
درس سوم )
بر این درس ، دو اشکال اساسی وارد است : یکی اینکه حدود پنجاه درصد مطالب بخش های بیاموزیم همین کتاب را مطرح می کند، بنابرین موجب می شود بخش بیاموزیم درس های دیگر کتاب ، زاید و تکراری جلوه نماید (کاربرد به وسیله ی ، برخوردار بودن ، حشو ، فعل مجهول و ...) . دوم اینکه به دلیل شباهت این درس با بخش بیاموزیم ، معلم هنگام طرح سوال ، با این مشکل روبه رو است که این مطالب تکراری را جزء نمره ی نگارش محاسبه کند یا املا و بیاموزیم.
درس چهارم )
منطقی به نظر می رسد که هرچه فراگیر ، به سال تحصیلی بالاتری می رود ، مطالب کامل تری بیاموزد ، اما در مورد این درس و مشابه آن در زبان فارسی (3) ، (درس دهم) عکس این قضیه اتفاق می افتد ، یعنی دانش آموز ، جمله های دو مفعولی را در سال دوم ، می آموزد اما در سال سوم ، این مطلب در پاورقی کتاب مطرح می شود.
آموزش دقیق انواع متمم ، همچنان ، دشواری بزرگ این درس و درس های دیگر زبان فارسی است. به عنوان مثال ، جمله ی «او به دوستی با دانایان افتخار می کند» را در نظر می گیریم: اگر بگوییم اجزای اصلی این جمله عبارتند از: او افتخار می کند ، به نظر می رسد که جمله به یک متمم نیاز دارد . پس شاید درست نباشد که آن را سه جزیی مفعولی به شمار آوریم . اما اگر بگوییم او به دوستی افتخار می کند ، به نظر می رسد که« به »حرف اضافه ی افتخار باشد ، بنابراین نمی توان جمله را چهار جزیی مفعولی متممی به شمار آورد. ضمن این که فعل این جمله ، ساده است.
درس پنجم)
در این درس ، نوشته ها به سه اعتبار ، دسته بندی می شوند : گونه ی زبان ، طرز بیان و قالب . آن گاه به اعتبار طرز بیان ، به طنز و جد و ... تقسیم می شوند. بر این دسته بندی ، دو ایراد وارد است: یکی این که نوشته به اعتبار طرز بیان به غیر از طنز و جد چه انواع دیگری دارد؟ دوم این که در درس نهم زبان فارسی (1) می خوانیم : زبان به اعتبار شیوه ی بیان دو گونه است علمی و ادبی. در حالی که در زبان (2) علمی و ادبی ، در تقسیم بندی به اعتبار گونه های زبان جای می گیرند.
درس چهاردهم و هفدهم)
این دو درس به روش تحقیق اختصاص یافته ولی متاسفانه از روش های پیشرفته ی پژوهش مانند بهره بری از اینترنت و نرم افزارهای رایانه ای مطلبی گفته نمی شود . از طرف دیگر ، در بسیاری از مدارس ، ابزار مناسب آموزش این درس (کتاب و نشریه ) موجود نیست. در خود آزمایی درس ، تمرین های کتاب خانه ای داده می شود ولی فرصت بازبینی تکالیف تحقیقی دانش آموز ، ( البته در صورت وجود امکانات ) پیش بینی نشده است . چنین درس هایی معمولا به حافظه ی موقت دانش آموز سپرده می شود.
درس شانزدهم )
درباره این درس (گروه اسمی 1) می توان پرسش های زیر را مطرح کرد :
1) چرا از بین وابسته های پیشین و پسین فقط این و آن و کدام اسم را شناس می کنند؟ در این وابسته ها چه خاصیتی هست که در بقیه نیست ؟
2) در خود آزمایی 2 این درس آمده است : هسته گروه های اسمی را در متن خود آزمایی یک پیدا کرده و ویژگی هر یک را تعیین کنید. طبق درس ، منظور از گروه اسمی ، نهاد ، مفعول ، مسند و متمم است و هسته نیز اسم است ، در حالی که مسند ها در متن مورد نظر ، اسم نیستند (مانند اندک ، باقی ، نابود و ...)
درس هجدهم )
اگر در بخش انواع اضافه ی این درس ، اضافه هایی مانند تشبیهی ، استعاری و ... به دانش آموز یاد داده می شد ، به او در درک متون شعر و نثر ، کمک می کرد . این که دانش آموز بداند اضافه ای تعلقی است یا غیر تعلقی چه فایده ای دارد؟
بیاموزیم درس ، به جمله کوتاه و بی فعل اختصاص یافته است ، این جمله ها چند جزئی اند؟ نمودار آنها چگونه رسم می شود؟
درس نوزدهم)
عنوان درس ، مرجع شناسی است. در درس ، تصاویر ی از کتب مرجع دیده می شود و یا از فرهنگ هایی سخن به میان می آید که حتی دبیران ادبیات هم آنها را کمتر دیده یا شنیده اند تا چه رسد به دانش آموزان.
آموزش این درس بدون ابزار (کتابهای مرجع) نا سودمند است . برای علاقه مندی دانش آموزان باید بخشی از درس زبان فارسی ، به بازدید از کتابخانه های غنی اختصاص داده شود.
درس بیستم)
در بیاموزیم این درس می خوانیم :« برخوردار به معنی بهره مند است و در جایی به کار می رود که مفهوم مثبت و مفید داشته باشد.» منظور از مثبت و مفید چیست؟به عنوان مثال ، اگر بگوییم : ایران از رشد جمعیت بالایی برخودار است . جمله ، مثبت هست اما مفید نیست یا اگر بگوییم : بمب اتمی از قدرت تخریب زیادی برخوردار است. چنین جملاتی درستند یا نادرست؟
خود آزمایی 1 این درس نیز نامناسب است زیرا فقط ضمیر شخصی من و او پی در پی تکرار می شود.
زبان فارسی (3)
درس دوم )
در این درس تکواژهای آزاد به قاموسی و دستوری تقسیم شده اند ، اگر واقعا نیازی به این تقسیم بندی بوده است ، چرا هیچ گونه توضیحی در باره ی آن نداده اند؟
درس سوم )
واژه های هم آوا به سه گروه تقسیم شده اند این تقسیم بندی دو عیب دارد : یکی این که واژه های هم آوایی مانند حیات و حیاط در هیچ کدام از سه گروه جای نمی گیرد و دیگر اینکه در این تقسیم بندی «قدر و غدر» واژه هایی شمرده می شود که در یک واج اختلاف دارند در حالی که در زبان فارسی (2) ، ق و غ یک واج شمرده می شود.
درس اول) (قواعد ترکیب ) (مشترک در کتاب های انسانی و تجربی – ریاضی)
در این درس ، پنج قاعده (واجی ، هم نشینی ، نحوی ، معنایی و کاربردی ) مطرح می شود. کدام قاعده به پرسش های زیر پاسخ می دهد؟
1) اگر یک کلمه با الگو هجایی سوم (ص+ م +ص + ص ) سازگار باشد اما در زبان به کار نرود ، ضمن اینکه واج های آن هم واجگاه مشترک نداشته باشند ، مانند بازر و باجد خلاف کدام قاعده است؟
2) کتاب رشته ی انسانی دو جمله خلاف قواعد کاربردی را از لحاظ نادرستی ، با عبارت بی معنی« سی سو سا سی» برابر می داند ، در حالی که در جمله های خلاف قواعد کابردی ، حداقل ، معنی واژه ها را درک می کنیم. از طرف دیگر اگر کسی بگوید« سی سو سا سی» خلاف کدام قاعده است ؟
درس ششم
در خودآزمایی 2 آمده است : موارد حذف را در نوشته زیر مشخص کنید و نوع آن را بنویسید. در قسمت آغازین این تمرین ، فعل حرکت کردیم به قرینه فعل حرکت کردند حذف شده است . این حذف ، لفظی است یا معنوی ؟ در صفحه ی 138 زبان فارسی (1) چنین حذفی نادرست است. (هم آنان درباره ی مطبوعات مقاله نوشتند هم ما )
درس سیزدهم
برای واژه ها در گذر زمان چهار وضعیت در نظر گرفته شده است در حالی که بعضی واژه ها در هیچ یک از گروه ها جای نمی گیرد ، مثلا واژه برگ در قدیم دو معنی داشته (توشه و برگ درخت) اما امروزه با از دست دادن یکی از معانی و حفظ دیگری ، به حیات خود ادامه می دهد.
دیگر اینکه اگر در ساخت یک واژه ی جدید ، هم از تکواژ آزاد و هم از تکواژ وابسته استفاده شود ، آیا می توان آن واژه را ترکیبی – اشتقاقی نامید؟
درس نوزدهم
در این درس ، مضاف و مضاف الیه و موصوف و صفت های عربی ، یک واژه ی شبه ساده تلقی می شود(خاتم الانبیا ، سدره المنتهی) آیا دخیل نشان دارهای دیگر (واقعا و لغایت ) هم شبه ساده اند؟
مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها
زبان پارسی در مرحله ی بغرنج گذار و تحول کیفی است. در کشور ما تا آن جا که مشاهده می شود یک سیاست علمی برای اداره ی آگاهانه ی سیر تکاملی زبان و تسریع این سیر در مجاری سالم و ضرور وجود ندارد. تلاش های انفرادی و یا گروهی جمعی از دوستداران زبان پارسی، هنوز به معنای آن نیست که در این زمینه آن کار جدی که باید یشود، شده است و یا می شود.
زبان پارسی اکنون از همه جهات، در زمینه ی فونتیک، گرامر، لکسیک و از جهت دانشواژه ها ( ترمین علمی ) دچار هرج و مرج شگرفی است که ناشی از سیر خود به خودی آن است. باید درباره ی مشکلات زبان و حل آن ها تصور روشنی داشت و بر اساس این تصور و راه حل علمی، عملکرد و زبان را آگاهانه در مجرایی که به سود تکامل سالم و واقعی آن است سیر داد و به تکامل خود به خودی آن که همیشه با بیراهه ها و کژراهی ها همراه است و طی زمانی طولانی به ثمر می رسد، بسنده نکرد.
عمده ترین مشکلات زبان پارسی چون این هستند :
١- مسئله ی خط
۲- دانشواژه ها
٣- کارواژه ها ( افعال )
۴- لفظ عوام و زبان ولایات
۵- درست نویسی و درست گویی
۶- سمانتیک و دستور زبان
۷- عرضه داشت ادب فارسی
١- مسئله ی خط
این بخش از نوشته ی استاد فقید احسان طبری، در موضوع شماره ی ۶ این وبلاگ (یعنی در موضوع خط فارسی ) آورده شده است.
۲- دانشواژه ها
دانشواژه یعنی مقولات و اصطلاحات علوم طبیعی و اجتماعی و تکنیک که در دوران ما با سرعتی حیرت انگیز و در جهات بسیار بسیار متنوع در حال بسط است و بیش از پیش بافت عمده ی زبان ها و رشته ی اندیشه ها را تصرف می کند و زبانی دقیق و دارای محتوای عینی را جانشین زبان مبهم و فاقد محتوای عینی می سازد.
اکنون مسئله بر سر این است که ما چه گونه زبان فارسی را که علاوه بر صدماتی که از انحطاط مدنی قرن ها ی اخیر تاریخ کشور ما دیده و از نظر بافت لغوی و قدرت مانور صرف و نحوی زبانی عمدتا قرون وسطایی است، با مقتضیات عصر جوشان تکامل علم و فن و عصر انقلابات دوران ساز اجتماعی موافق سازیم و آن را به افزار شایسته ی یک تفکر دقیق بدل کرده و به سطح معادل دقیق ِ مهم ترین زبان های خارجی امروز برسانیم.
کسانی که با ترجمه ی متون علمی و یا ادبی از زبان های مهم جهان به زبان فارسی سر و کار دارند، در جریان ترجمه گام به گام احساس می کنند که در وجود زبان فارسی کنونی با افزاری نامناسب، نارس، بدون قدرت مانور و فاقد ذخیره ی لازم لغوی سر و کار دارند که نمی تواند مجرای خوبی برای انتقال محتوای واقعی این زبان ها به فارسی باشد. لذا مترجمان ایرانی باید در جریان ترجمه، پایه ی " خلاقیت " را تا حد لغت سازی و یا گاه " ساخته کاری " در متون اصلی برسانند و گاه نیز با ماستمالی و از زیرش در رفتن ها به نحوی از انحاء مطالب را منتقل کنند.
زبان های مهم جهان دچار چون این مشکلاتی نیستند. آن ها می توانند عین مطالب را بی کم و زیاد و با دقت علمی لازم از یکدیگر منعکس سازند. زبان فارسی، هر قدر هم مترجم دقیق، با وسواس و در کار خود وارد و عالم باشد، حربه ی لازم را در اختیار وی قرار نمی دهد.
لذا مسئله ی مرکزی تکامل زبان فارسی اکنون مسئله ی دانشواژه هاست. در این جا ما دو راه در پیش داریم : یا عین دانشواژه را از زبان های اروپایی بگیریم ( از کدام زبان و بر اساس چه تلفظی ؟ ) و فارسی را از هزارها واژه ی اروپایی که از جهت فونتیک با بافت آن ناسازگار است بیانبانیم، یا آن که برای آن ها معادل سازی کنیم. این معادل سازی نیز می تواند به دو نحو باشد: یا ایجاد معادل های تماما فارسی ( به اصطلاح به فارسی سره ) و یا ایجاد معادل های عربی.
هیچ کدام از این راه حل ها را نمی توان مطلق کرد و دربست پذیرفت، بلکه باید راه حل مختلطی را قبول کرد. ما می توانیم بسیاری از دانشواژه های اروپایی را عینا برداریم چون آن که عملا نیز همین کار را کرده ایم ( به ویژه در رشته ی تکنیک معاصر ). ما همچنین می توانیم معادل سازی کنیم که این معادل ها به نظر این جانب ترجیح دارد واژه های اصیل فارسی باشد، ولی در این امر ابدا و اصلا تعصبی نباید داشت. اگر ایجاد یک ترکیب فارسی ِ رسا و شیوا و خوش آهنگ دشوار باشد و می توان ترکیب عربی مناسب و ساده ای ایجاد کرد، نباید از آن پرهیز داشت.
امری که به طور قاطع و بی برو برگرد باید انجام گیرد عبارتست از :
الف ) تنظیم فهرست دقیق و جامع دانشواژه های علوم طبیعی، اجتماعی و فنی
ب ) اتتخاب معادل های فارسی برای آن ها
ج ) یکسان ساختن متون بر اساس این معادل ها از مبدا معین تاریخی و خاتمه دادن به وضع کنونی که انواع معادل ها برای یک مفهوم متداول است.
در امر ایجاد معادل ها علاوه بر دانشمندان باید مترجمان پر کار و پر ثمر نیز شرکت کنند و مشکلات خویش را بیان دارند. تبدیل زبان علمی و فنی فارسی به زبان معادل زبان های مهم و دقیق اروپایی یک وظیفه ی مبرم روز است. اجرای این وظیفه تحولی کیفی در زبان ایجاد خواهد کرد و آن را در پله ی تکاملی بالاتری قرار خواهد داد.
٣ – کارواژه ها ( افعال )
کارواژه یا فعل عنصر بسیار متحرک و فعال در بافت زبان است و ضعف آن موجب ضعف عمومی ارگانیسم زبانی است. متاسفانه وضع در فارسی کنونی چون آن است که ذخیره ی افعال بسیط بسیار محدود است و باید به کمک مصادر معین، افعال ترکیبی ساخت. قدرت مانور افعال ترکیبی کم است و لذا از نرمش جملات و تنوع و سایه روشن مفاهیم در آن کاسته می شود.
وضع در زبان پهلوی چون این نبود. در آن زبان بسیاری از مصادر مرکب امروزی مصادر بسیطی داشت که به کمک پی افزود ها و سر افزود ها رنگ آمیزی فصیح و رسایی به زبان می داد.
وضع کارواژه ها حتی در فارسی دری در دوران اوج و رونق آن چون این نبود. در آثار ادبی پارسی، به ویژه در آثار منظوم، مصادر بسیط فراوانی است که البته اکنون به کلی متروک شده است. مانند : اوساتدن ( طمع کردن )، پساویدن ( لمس کردن )، بسائیدن ( مایل بودن )، خلنجیدن ( به ناخن کندن )، زنجیدن ( نوحه گری کردن )، فرو مولیدن ( غفلت کردن )، نوئیدن ( نق نق کردن ) و غیره.
در زبان کنونی ما حتا مصادر بسیط فصیح و غیر متروک نیز مورد استعمال بسیار محدود و نادری دارند، مانند : بالیدن، ستردن، زدودن، شیفتن، آلودن، سپردن، آگاهانیدن، انگاشتن، گراییدن، ستودن، ستیزیدن، گداختن و غیره و غیره و به جای آن ها مثلا رشد و نمو کردن ( برای بالیدن)، محو کردن ( برای ستردن)، پاک کردن ( برای زدودن)، عاشق شدن (برای شیفتن )، مطلع کردن ( برای آگاهانیدن )، فرض کردن ( برای انگاشتن )، اضافه کردن ( برای افزودن )، متمایل بودن ( برای گراییدن )، مدح کردن ( برای ستودن)، خصومت کردن ( برای ستیزیدن)، ذوب کردن ( برای گداختن ) و غیره به کار می رود و حتی کار به جایی رسیده است که که به جای گریستن گفته می شود گریه کردن !
احیاء مصادر بسیط اعم از متداول یا متروک و بسط دامنه ی استعمال آن ها و داشتن معادل برای عمده ترین مصادر زبان های مهم جهان، یکی از اموری است که باید به تدریج در فارسی انجام گیرد. این البته کاریست دشوار و لازمه ی آن اقدام جمعی نویسندگان در طی دوران های طولانی است تا بازگشت به مصادر بسیط یا مصادر ترکیبی خوش پیوند که با سر افزودها ایجاد می شود متداول گردد.
نخستین گام در این راه تنظیم واژه نامه ی مخصوصی از مصادر است و سپس آوردن مصادر بسیط در کتب درسی و کنترل استعمال آن ها در انشاء های مدارس و در مطبوعات.
رو به راه کردن کار مصادر موجب ایجاز زبان می شود. مثلا در فارسی دری به جای آن که بگویند : امیر سوار بر اسب شد، می گفته اند : امیر بر نشست. یا به جای آن که بگویند : به او ارتقاء مقام داد، می گفته اند : او را بر کشید و غیره.
۴- لفظ عوام و زبان ولایات
در کشور ما در کنار زبان رسمی و منشیانه ی ادبی، در کالبد زبان پارسی و یا به طور کلی در چارچوب زبان های ایرانی " زبان " های دیگری نیز وجود دارد. از آن جمله است " لفظ عوام" که آن را در مقابل " لفظ قلم" می گذارند و مردم ساده ی شهر ها بدان تکلم می کنند. لهجه ها و زبان های ایرانی متداول در ولایات که برخی از آن ها مانند مازندرانی ( یا تاتی )، گیلکی، طالشی، لری، بختیاری و سمنانی دارای ویژگی های لغوی و دستوری بسیارند و بعضی مانند کردی و بلوچی خود به صورت یک زبان ملی تکامل یافته و می یابند، نوع دیگر این پدیده است. مسئله این جا است که باید دیواره های مصنوعی بین لفظ قلم و زبان منشیانه و لفظ عوام را ویران ساخت. این کار مدت ها است که شده است. از زمان قائم مقام و امیر نظام گروسی کاربرد برخی از مصطلحات عامه در زبان ادبی مرسوم گردیده و دهخدا، جمال زاده و هدایت این کار را با پی گیری بیش تری انجام دادند. اکنون دیگر بافت زبان ادبی از مصطلحات عامه، به ویژه ی متداول در تهران، انباشته شده و از این جهت زبان برد کرده است.
زبان عامه دارای مختصات فراوانی است. از جمله این خصیصه که متضمن انواع لغات و تعابیر دقیق برای بیان حالات روحی و نام گذاری اشیاء و حرکات مشخص است و بر خلاف زبان منشیانه ی ساخت دربارهای صفوی و قاجاری که در آن " نوآنس" و سایه روشن های دقیق، اندک و مبهمات و کلی بافی های بی شخصیت و تکرار مکرر های بی محتوا زیاد بود، زبان عامه در زیر فشار خود زندگی، رسائی شگرفی در چارچوب بیان مطالب مورد نیاز خویش کسب کرده است.
اما در مورد فروشکاندن دیوار بین زبان ادبی و زبان ها و لهجه های ایرانی مردم ولایات، این امر هنوز در مراحل آغازی است. نویسندگان معاصر مانند صادق چوبک، سیمین دانشور، محمد علی افغانی و دیگران بدین کار شروع کرده اند ولی آن چه که شده به هیچ وجه کافی نیست.
در زبان ولایات به ویژه ذخیره ی بسیار گران بهایی از نام گذاری مشخص برای گیاهان، جانوران و محصولات و اشیاء مورد مصرف وجود دارد که نظیر آن ها در زبان ادبی نیست. ادیب طوسی در " فرهنگ لغات بازیافته " کوشیده است تا پاره ای از لغات و مصطلحات آشتیان، لنگه، بختیاری، بروجرد، بوشهر، تنکابن، توسرکان، جهرم، مشهد، خلخال، زنجان، سیستان، شمیرانات، گیلان، مازندران، کرمان، گرگان، لاهیجان، نطنز، نیشابور، سمنان، یزد و غیره را گرد آورد. این کار به عنوان آغاز مشکور است، ولی این کاری است که باید با اسلوبی منظم همراه با دقت بیشتر علمی انجام گیرد.
باید به تدریج این همه نام های زیبا که برای درختان، گل ها، مرغان، ماهیان، پدیده های طبیعی، اثاث زندگی و غیره در زبان و لهجه های ولایات وجود دارد ولی زبان ادبی فاقد آن ها است، وارد زبان ادبی شود و زبان از توسل شرم آور به عبارت" نوعی درخت است " یا " نوعی پرنده است " و امثال آن نجات یابد و بر غناء ، رنگینی، تنوع، نرمش و قدرت مانور خود باز هم بیافزاید.