انتظار
ظهور يك مصلح بزرگ آسمانى، و اميد به آينده و استقرار صلح و عدل جاويدان، امرى
فطرى و طبيعى است كه با ذات و وجود آدمى سر و كار داشته و با آفرينش هر انسانى
همراه است و زمان و مكان نمى شناسد و به هيچ قوم و ملّتى اختصاص ندارد.
از
اين رو، همه افراد طبق فطرت ذاتى خود مايلند روزى فرا رسد كه جهان بشريّت در پرتو
ظهور رهبرى الهى و آسمانى و با تأييد و عنايت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم
ستمگران نجات يافته، شور و بلوا در جهان پايان پذيرد و انسانها از وضع فلاكت بار
موجود نجات يابند و از نابسامانى و نا امنى و تيره روزى خلاص شوند و سرانجام به
كمال مطلوب و زندگى شرافتمندانه اى نايل
آيند.
به
همين دليل، در تمام اديان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحى _ كه در آخر الزمان ظهور
خواهد نمود و به جنايتها و خيانتهاى ضد انساني خاتمه خواهد داد و شالوده حكومت
واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى واقعى بنيان خواهد نهاد _ سخن به ميان آمده و
تمام پيامبران و سفيران الهى در اين زمينه به مردم با ايمان جهان، نويدهايى داده
اند.
در
اين زمينه، يكى از نويسندگان معروف چنين مى نويسد:
«موضوع
ظهور و علايم ظهور، موضوعى است كه در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهميّت خاصّى است.
صَرفِ نظر از عقيده و ايمان كه پايه اين آرزو را تشكيل مى دهد، هر فرد علاقه مند
به سرنوشت بشريّت، و طالب تكامل معنوى وقتى كه از همه نا اميد مى شود، و مى بيند
كه با وجود اين همه ترقّيات فكرى و علمى شگفت انگيز، باز متأسّفانه، بشريّت غافل و
بى خبر، روز به روز خود را به سوى فساد و تباهى مى كشاند و از خداوند بزرگ بيشتر
دورى مى جويد، و از اوامر او بيشتر سرپيچى مى كند; بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه
درگاه خداوند بزرگ مى شود، و از او براى رفع ظلم و فساد يارى مى جويد.
از
اين رو در همه قرون و اعصار، آرزوى يك مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خداپرستان وجود
داشته است. و اين آرزو نه تنها در ميان پيروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتى و يهودى
و مسيحى و مسلمان، سابقه دارد، بلكه آثار آن را در كتاب هاى قديم چينيان و در
عقايد هنديان، و در بين اهالى اسكانديناوى و حتّى در ميان مصريان قديم و بوميان و
حتّى مكزيك و نظاير آنها نيز مى توان يافت».