واژة
اسم كاربردهاي مختلفي دارد. در گستردهترين كاربرد به معني هر لفظي است كه بر معنايي دلالت ميكند. اسم در اين كاربرد مترادف با كلمه
است، و حرف و فعل در اصطلاح علماي نحو را نيز شامل ميشود.
دومين كاربرد اسم همان است كه در اصطلاح علماي نحو به كار ميرود. و يكي از اقسام كلمه و قسيم حرف و فعل
است.
سومين كاربرد آن معنايي است كه در اصطلاح متكلمان مقصود است. و آن
عبارت است از لفظي كه بر ماهيت و ذات من حيث هي و بدون در نظر گرفتن اتصاف آن به صفتي
از صفات دلالت ميكند. مانند الفاظ سماء (آسمان)، ارض (زمين)، رجل (مرد) و جدار (ديوار).
واژة صفت نيز كاربردهاي مختلفي دارد. حكما مبادي مشتقات را صفت، و مشتقات
را اسم ميگويند. از نظر آنان علم و قدرت صفاتاند، و عالم و قادر يا عليم و قدير اسم، ولي متكلمان مشتقات را صفات
ناميده و مبادي مشتقات را «معني» ميگويند. بنابراين، علم و قدرت، معني، و عالم و قادر يا عليم و قدير صفاتاند. به عبارت ديگر، هرگاه ذات و ماهيت را
از آن جهت كه موصوف به وصف يا معناي ويژهاي است، در نظر آوريم واژة صفت به كار ميرود.
«الصفة هي الاسم الدال علي بعض احوال الذات، و ذلك نحو طويل
و قصير و عاقل و غيرها»
«ان الصفة في الحقيقة ما
أنبأت عن معني مستفاد يخص الموصوف و ما شاركه...
».
ياد آور مي
شويم، اين گونه
ملاحظات در عمل چندان رعايت نمي
شود، و هر يك از اسم و صفت به جاي ديگري به كار مي
رود.